معرفت حضرت باریتعالی

ساخت وبلاگ
☀️كجايند شيفتگان حقيقت؟كه در پيشگاه ِبايد، سر و دستار ندانند كه كدام اندازند!حقيقت چيست؟كجا است؟ چگونه است؟ نزد كيست؟ چه طعم و رنگ و بويی دارد؟ آيا او نيز توهم است؟ آيا جز مرگ، راهی به آن نيست؟ باور كنيم دعوی مرگ را و نويدهای دلبرانه‌اش را؟كسي نيست كه آبی بر سر و روی اين خواب گران بپاشد؟خير نبيند آن‌كه بيدار است و بيدارم نمی‌كند!با شما #رازی بگويم:راز آن نيست كه نمی‌دانيد و شايد روزی بدانيد؛ راز، همان‌هايی است كه می‌دانيد، اما نمی‌دانيد كه می‌دانيد. گمراه‌تر از جهل مركب، علم بسيط است؛يعنی جهل به دانش؛ يعنی گدايی در شهری كه خشت‌خشت آن مال ما است؛يعنی چشم خود را نديدن، پای خود را لگد كردن، كلاه از سر خود برداشتن؛ يعنی نقش‌های قاليچه‌ای كه هر روز لگدش مي‌كنی، اما دلفريبی رنگ‌هايش، هرگز تو را از رفتن و نديدن باز نداشته است. راز، در ميان مجهولات ما نيست؛ در پيشانی معلومات ما می‌درخشد. انكار نبايدش كرد تا راز بودنش را بنمايد:راز جز با رازدان انباز نيستراز در گوش منكر راز نيستمردم!بدانيد كه چيزی را از ما پنهان می‌كنند. ماجراهاست در پشت ديوارهای اين اتاق بی در و پنجره. گوش بگذاريد و چشم بماليد كه شايد چيزكی بشنويد يا ببينيد.بنگريد صداقت قرآن را:وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًاشما را از علم نصيبی نيست، مگر اندكی.الهی؛قطرهٔ دانش كه بخشيدی ز پيشمتصل گردان به درياهای خويش#رضا_بابایی@molanatarighat‍ بس که جستم تا بیابم من از آن دلبرنشانتا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمانتا که می‌جستم ندیدم تا بدیدم گم شدمگم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشاندر خیال من نیامد در یقینم هم نبودبی نشانی که صواب آید ازو دادن نشانچند گاهی عاشقی برزیدم و پنداشتمخویشتن شهره بکرده کو چنین و من چنان معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 111 تاريخ : يکشنبه 27 آذر 1401 ساعت: 4:54

*ننه نخودی**نشر:* گاهنامه مدیر■بچه که بودم آرزو داشتم خیلی پولدار شوم! و اولین چیزی هم که میخواستم بخرم یک یخچال برای “ننه‌نخودی” بود. ننه‌نخودی پیرزنِ تنهای محل ما بود که هیچ‌وقت بچه‌دار نشده بود. می‌گفتند جوان که بوده شاداب و سرحال بوده، سرخاب می‌زده، برای بقیه نخود می‌ریخته و فال می‌گرفته. پیر که شده، دیگر نخود نریخته؛ اما “نخودی” مانده بود تهِ اسمش. زمستان و تابستان آب‌یخ می‌خورد، ولی یخچال نداشت. مامان می‌گفت: “جگرش داغه!”@gahname_modir□ننه برای خنک کردنِ جگرش، شبها راه می‌افتاد می‌آمد درِ خانه‌ی ما را می‌زد و یک قالب بزرگ یخ می‌گرفت. توی جایخیِ یخچالمان، یک کاسه داشتیم که اسمش “کاسه‌ی ننه‌نخودی” بود. ننه با خانه‌ی ما ندار بود. درِ کوچه اگر باز بود بی‌در زدن می‌آمد تو، و اگر سرِ شام بودیم یک بشقاب هم می‌آوردیم برای او. با بابا رفیق بود! برایش شال‌گردن و جوراب پشمی می‌بافت و باهاش که حرف می‌زد توی هر جمله یک “پسرم” می‌گفت. سلام پسرم؛ خوبی پسرم؟ رنگت پریده پسرم؛ خداحافظ پسرم…●یک شبِ تابستان که مهمان داشتیم و توی حیاط جمع بودیم؛ ننه، پرده را کنار زد و آمد تو. بچه‌ی فامیل که از ورود یکباره‌ی یک پیرزن کوچولوی موحنایی ترسیده بود، جیغ زد و گریه کرد. ننه به بچه‌ آبنبات داد. نگرفت، بیشتر جیغ زد. بچه‌ را آرام کردیم و کاسه‌ی ننه نخودی را از توی جایخی آوردیم. بابا وقتی قالب یخ را می‌انداخت توی زنبیل ننه، آرام گفت: “ننه! از این به‌بعد در بزن!”○ننه، مکث کرد. به بابا نگاه کرد؛ به ما نگاه کرد و بعد بی‌حرف رفت. و بعد از آن، دیگر پیِ یخ نیامد. کاسه‌ی ننه‌نخودی ماند توی جایخی و روی یخش، یک لایه برفک نشست. یک شب، کاسه را برداشتیم و با بابا رفتیم درِ خانه‌ی ننه. در را باز کرد. به بابا نگاه ک معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 27 آذر 1401 ساعت: 4:54

چه قدر ؟ به عُمرم ، هوای دلتنگ پاییز دیدمبسی از این شهر ، بلای چنگیز دیدمچه مَردُمی با صفا و لطیف دارد شمالمحبت را ، به چشمان اهالی جالیز دیدمکدام مدرسه ؟ جز چشمت ! درس عشق می دهدبه وقت هنر های تو ! خود را بی چیز دیدمتو ای درختِ ممنوعه ی غزل های بوسه امبه هر قافیه تنگی ! سایه را ، اسرار آمیز دیدمدر این میخانه ی شهر ، همه زخمِ " یکی "دارندکه ساقی را هم قدح به دست ، اشک ریز دیدمتو را نمی شود خواست ، مگر در سایه ی خیالدوش به وقتِ عبورِت ، شکستِ پرهیز دیدمبخند که در قمار عشق ، برنده معشوق استکه شکستگان حریمت را ، بلاخیز دیدم من از حراج دلم ، چه دارم ؟ جز مشتی شعرالحمدالله ، که جان را ز عشقت ! لبریز دیدم" یوسف "برچسب‌ها: یوسف معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 27 آذر 1401 ساعت: 4:54

روزی شیخ ابو سعید ابوا الخیر می گذشت با صوفیان فراجائی رسید که چاه طهارت جای پاک همی کردند و نجاست بر راه بود صوفیان همه به یک سوی گریختند و بینی بگرفتند و شیخ بایستاد و گفت: «ای قوم، دانید که این نجاست فرامن چه می گوید؟» می گوید که : «دی در بازار بودم، همه کیسه های خویش بر من همی افشانیدید تا مرا به دست آورید یک شب با شما صحبت بیش نکردم، بدین صفت گشتم مرا از شما می باید گریخت یا شما را از من؟»و به حقیقت چنین است که آدمی در این عالم در غایت نقصان و عجز و ناکسی است و روز بازار وی فردا خواهد بود اگر کیمیای سعادت بر گوهر دل افکند تا از درجه ی بهایم به درجه فرشتگان رسد و اگر روی به دنیا و شهوت دنیا آرد، فردا سگ و خوک را بر وی فضل بود که ایشان همه خاک شوند و از رنج برهند و وی در عذاب بماند پس چنان که شرف خود بشناخت، باید که نقصان و بیچارگی خود بشناسد که معرفت نفس از این وجه هم مفتاحی است از مفاتیح معرفت حق تعالی.و این مقدار کفایت بود در شرح خویشتن شناسی که چنین بیش از این که گفته آمد، احتمال نکند و بالله التوفیق.کیمیای سعادت «غزالی»کانال_عرفای_کهنبرچسب‌ها: عرفانی معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 88 تاريخ : سه شنبه 22 آذر 1401 ساعت: 19:25

"خوشبختی"
حراج روزانه دنیاست!
این‌که ما قدمی برنمی‌داریم و
قیمت پیشنهاد نمی‌کنیم
داستان دیگری‌ست
"خوشبختی" پیداکردنی نیست!
"خوشبختی" ساختنی‌ست...

‌‌ معرفت حضرت باریتعالی...

ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 89 تاريخ : سه شنبه 22 آذر 1401 ساعت: 19:25

#امیر‌المؤمنین_مولاعلی_علیه‌السلام:

فَلَیسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلاَةِ، وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِیةِ

پس مردم اصلاح نمی‌شوند جز آن که زمامداران اصلاح گردند،
و زمامداران اصلاح نمی‌شوند جز با استقامت مردم.

@molanatarighat

«نهج‌البلاغه، خطبه ۲۱۶»
.


برچسب‌ها: امام علی علیه السلام

معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 88 تاريخ : سه شنبه 22 آذر 1401 ساعت: 19:25

این رقص موج زلف خروشندهء‌ تو نیستاین سیب سرخ ساختگی، خندهء تو نیستای حُسنت از تکلّف آرایه بی نیازاغراق صنعتی است که زیبندهء تو نیستدر فکر دلبری ز من بی‌نوا مباشصیدی چنین حقیر، برازندهء‌ تو نیستشب‌های مه گرفته‌ مرداب بخت منای ماه! جای رقص درخشنده‌ء تو نیستگمراهی مرا به حساب تو می‌ نهنداین کسر شأن چشم فریبندهء تو نیستای عمر! چیستی که به هرحال عاقبتجز حسرت گذشته در آینده‌ء تو نیست.#فاضل_نظری | #کتاب | #اغراقبرچسب‌ها: فاضل نظری معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 104 تاريخ : يکشنبه 20 آذر 1401 ساعت: 21:07

دیوانه ام و خانه خرابِ سفرِ اوپروانه ام و در تب و تابِ سفر اواین رشته به جان ، بافته ام ، کَندنی نیستفرزانه ام و در سِحر کتابِ سفر اوباران نمی بارد از آن وقت که رفتهبیگانه ام و قهرِ شتابِ سفر او گر او سرِ ما داشت ، رقیب خنده نمی کردمیخانه ام و داغِ عتابِ سفر او اینجا که خزان است دل ما ، دستِ تو سرد است ؟بر او چه رسید ؟ پشتِ نقابِ سفر او ماییم به حیرانی یک کفتر تنهای درختیپنداشت ندارد چو پاداش ، جواب سفر اودلمایه ی ما ، صحبت دیروز ، تمام شدزین پس همان بوسه ، سرابِ سفر اوگفت : قیمت هر نعمت رفته عیان است زین پس نداری به تصویر ، به خوابِ سفر او" یوسف "برچسب‌ها: یوسف معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 93 تاريخ : يکشنبه 20 آذر 1401 ساعت: 21:07

『 معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 83 تاريخ : يکشنبه 20 آذر 1401 ساعت: 21:07

چنان بسوزمت از عشق ، تا خاکستر شوی !چنین بگویمت از عشق : کز همه سر شوی !من از حدیث پروانه ، به اشتیاق سوختنم چنان بسوزم از عشق، که اهلِ باور شوی !به دیوانه که می رسم ، ز حالش غبطه به جان دارمچنان بسُرایم ازعشق ، با دیوانه برابر شوی !به مُدعا نظر مکن ! که هر اصلی بَدَل دارد به دور کن اضافات را ، کزین گوهر شوی !به توشه ی مِهرش ، پُر کن ظرفِ دلت را دوست!که عشق صراطِ معراج است ، به این برتر شوی!کتاب و دفتر عشق ، وسیله راهند ، تا به مقصد رسیتو خالص شو ! ز خویش ، ز عشق جوهر شوی!ز زخمِ دوست شکایت به غیر مبر ، که بیگانگی استرسد ، رفیق میخانه و پیمانه و ساقی و ساغر شوی"یوسف "برچسب‌ها: یوسف معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 104 تاريخ : پنجشنبه 17 آذر 1401 ساعت: 13:30

کودک است
فطرت پاک الهی دارد
نمی داند مجسمه است
می خواهد کمک کند
معرفت حضرت باریتعالی...

ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 103 تاريخ : پنجشنبه 17 آذر 1401 ساعت: 13:30

مقام علمی حضرت زهرا سلام الله علیها در بیان آیت الله العظمی جوادی آملیپایگاه اطلاع رسانی اسراء:آیت الله العظمی جوادی آملی در جلسه درس امروز خود (16 آذر 1401) با اشاره به ایام #فاطمیه، اظهار داشتند: این ایام، ایام فاطمیه است که باید ذکر مصیبتی داشته باشیم، اما اولی در ذکر مصیبت اینها، بازگویی معارف اینها و فضائل علمی اینهاست.▫️ معظم له سپس به ذکر حدیثی از کتاب شریف کافی پرداختند و ابراز داشتند: مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف کافی در جلد اول «بَابُ جَوَامِعِ التَّوْحِید» یک روایت مفصلی را از وجود مبارک حضرت امیر نقل می کند «وَ هَذِهِ الْخُطْبَةُ مِنْ مَشْهُورَاتِ خُطَبِهِ ع» این خطبه ای که از اول از اینجا شروع می شود که در جنگ با معاویه در دوره دوم وقتی مردم جمع شدند فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْأَحَدِ الصَّمَدِ الْمُتَفَرِّدِ الَّذِی لَا مِنْ شَی‏ءٍ كَانَ وَ لَا مِنْ شَی‏ءٍ خَلَقَ مَا كَانَ» این خطبه مفصل است، و اگر کسی بخواهد موحدانه بیندیشد، براهین را از همین می شود گرفت. بعد فرمایش مرحوم کلینی این است: اگر جن و انس جمع بشوند، پیغمبر در بین اینها نباشد، فقط موجودات عادی باشند، بشر باشد و جن، بخواهند مثل حضرت امیر (سلام الله علیه) درباره توحید سخن بگویند که پدر و مادرم فدای او «مَا قَدَرُوا عَلَیهِ» ممکن نیست. و اگر حضرت گره را باز نمی کرد، این شبهه برای خیلی ها می ماند و زمین گیر می کرد.▫️ ایشان در تبیین مطلب اظهار داشتند: یک شبهه ای است که از دیرباز پیش ملحدان و منکران توحید بود و آن اینکه خدایی که شما می گویید موجود است از چیست؟ خدا یا «من شیء» است یا «من لا شیء». از دو طرف نقیض که بیرون نیست. اگر «من شیء» باشد پس قبل از خدا چیزی بود و خدا از آ معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 113 تاريخ : پنجشنبه 17 آذر 1401 ساعت: 13:30

دلنوشتهدلم یک زمستانِ جانانه می خواهد .یک خیابانِ سفیدبا برفی که یکریز می بارد،شبیهِ روزگارِ خوبی که سردیِ هوا با گرمیِ روابط ، رابطه ی مستقیم داشتو زندگی در شرَیانِ زمانو زیرِ پوستِ یخ زده ی شهرجریان داشت .زمستان که می رسید همدلی ها را بیشتر و دل ها را صمیمی تر می کرد،و هوا ، مملو از عطر همدلی و مهربانی بود .این روزها چقدر دور از همیم و چقدر برف نمی بارد !https://t.me/hayatarefanehدلنوشتهمسائل قدیمی را از ذهنمان پاک کنیم،فکر اتفاقات گذشته فقط توان ونیرو ی مان را هدر می دهد.هر اتفاقی بوده تمام شده و رفته استدیگران را همان طور که هستندبپذیریم و سعی نکنیم آنها را تغییر بدهیم.ذهنمان را با اینهمه انرژی منفی پر نکنیمقلبمان را سبک کنیم و به روزهای خوب آینده فکر کنیم.زندگی؛ نمایشی استکه هیچ تمرینی برای آن وجود ندارد!با تمام وجود زندگی کنیم ،قبل از آنکهنمایش ما بدون هیچ تشویقیبه پایان برسد!https://t.me/hayatarefanehبرچسب‌ها: اجتماعی معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 95 تاريخ : سه شنبه 15 آذر 1401 ساعت: 14:24

کار آن دارد که پیش از تن بدستبگذر از اینها که نو حادث شدستاهمیت آن چیزی هست که تو اینجا آمدی. جمله ای را می گویم که از افلاطون نیست. ما مسافرینی هستیم که از یک ازلیت حرکت کردیم و به هیچ عنوان نمی دانیم که از کجا حرکت کردیم و داریم مسیر خودمان را طی می کنیم و می رویم به سمتی که در آن سمت فقط خدا بر آن آگاه است که کجا داریم می رویم. ما در این مسیر، به این سرزمین، به این دنیا، به این قلعه ذات الصور رسیدیم. بعضی از ما از این قلعه گذشتند و بعضی از ما در این چاه جادو هبوط کردیم. در این جا کار ما، اهمیت ما فهمیدن چاه نیست! فهمیدن این جهان نیست! کار ما نظاره کردن این چاه است. ما قادر به کشف راز گل سرخ نخواهیم بود. ما اینجا فقط برای نظاره کردن آمدیم. مبادا فریب بخوری که بخواهی خیلی چیزها را بفهمی. فقط فرصت نظاره از تو گرفته خواهد شد.پیرجانهدیه بردن عرب سبوی آب باران از میان بادیه سوی بغداد، دفتر اول مثنوی - قسمت ۲۸سپتامبر ۲۰۲۲@hastiyeoryanبرچسب‌ها: عرفانی معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 92 تاريخ : سه شنبه 15 آذر 1401 ساعت: 14:24

از صبحی چنین پاک ، جز تو ! چه آرزو کنم ؟تو بیا ! صبحی عشق را با عشق ، رو به رو کنم شبیهِ سایه ها ، میا ! مرو ! بمان ! بخوان ! مرا بیا ! تا از دفترِ دل ، راز دل ، گفتگو کنم بیا بخوان ! نمازِ عشق ، با وضوی بارانِ مِهربیاموزم از تو ! همانگونه از عشق ، وضو کنمتمام قصّه این است ، من عاشقم بر تو ! ، می مانمکه از طهارتِ جانِ تو ، جانِ خویش شستشو کنمنقلِ حدیثِ رفتنت ! کنار ساقی ، به میخانه گذشت هر دو باریدیم ... دردی دیگر آمد ، که شک به او کنمگشادِ کار من نمی شود ، مگر به معجزه ی قضا ، قَدَرمن این معجزه را ، در کدام حَرَم جستجو کنم ؟ای دوست ! نوایِ تو فراتر از آرزوی ماست انگارآه ... بیایی ! بخوانی مرا ، کودکانه بوسه از گلو کنم مرا از رفتنت معلوم شد ، که عشق رفتنی استولی ... برای یافتنت ! باید شهر را زیر و رو کنم " یوسف "برچسب‌ها: یوسف معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 93 تاريخ : سه شنبه 15 آذر 1401 ساعت: 14:24

کاش بارانی ببارد حالِ شهر بهتر کنددر دلش نوری زند ، آن نامه را ، آخر کندکاش بارانی بیاید ، از سرای پنجرهشال مشکی برَ زند ! آن شالِ آبی سر کندکاشکی از گریه ها ، صد خنده ها تا " بَر " دهدمثنوی گویم ، بسوزد ، مثنوی از بَر کندمی شود ؟ حُجب و حیا ، پایان بگیرد ، بین ما هدیه ها بوسه بگردد ، گونه ها را تَر کند ؟جان بخواند ، آخر اسم مرا ، دیوانه وارکوچه را جنجال بگیرد ، کوچه را هم شَر کندعمدِ عمد ، آبی بریزد روی ما ، از پنجرهباز این دیوانه را چند ، راهیِ بستر کند گلدان ها آب دارند ، تا چه سازد ؟ چاره ای پارچه ها را تا تِکاند ، حیله ای دیگر کندکاش پایانی نگیرد ، ریزش بارانِ عشقتا به سجاده نشسته ، گریه ای مادر کند" یوسف "برچسب‌ها: یوسف معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 123 تاريخ : چهارشنبه 9 آذر 1401 ساعت: 18:24

ـــــــــــــــــــــــــــــــ معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 97 تاريخ : چهارشنبه 9 آذر 1401 ساعت: 18:24

معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 93 تاريخ : دوشنبه 7 آذر 1401 ساعت: 15:54

به گمانم اگر قرار باشد از دو چیز به عنوان آفتِ ایمان نام ببریم، یکی غرور است و دیگری ریا. این دو بلیّهٔ عظیم، که در عرفانِ راستینِ خراسان، همواره مطرود بوده است. از خرقانی بشنویم:درخواستم از حق تعالی که: مرا به من نمای، چنان‌که هستم.مرا به من نمود با پلاسی شوخگن [=جامهٔ پشمینِ کثیف و آلوده]؛ و من همی درنگریستم، و می‌گفتم: من اینم؟ندا آمد که: آری.گفتم: آن همه ارادت و خُلق و شوق و تضرّع و زاری چیست؟ندا آمد که: آن همه ماییم، تو اینی!#خرقانی#عرفان@ghozidehha معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 84 تاريخ : دوشنبه 7 آذر 1401 ساعت: 15:54

ای قمر ! از دِلِ آن خسروِ خوبان ... چه خبر ؟ای قمر ! غصّه ام ، از آن غمِ پنهان ... چه خبر ؟رفته گر از نظرم ، جان نتواند که فراموشش کردزان همه چشمه ی مستی ، دَمِ احسان ... چه خبر ؟پادشاهِ دل ماست ، گر چه از آنِ دگری استمهربان بود مرا ، زان دلِ میزان ... چه خبر؟من و این شهر به ماتم شده ایم ، زان که گذشتحالِ او نیز جنون بود، دلِ حیران... چه خبر؟نقشِ او ! زخم زده ، آبله دارد جاااااااااانمردِ پایی'>پایی از آن ، پای گریزان ... چه خبر؟نقشِ داغش به دلم رفت ، چو طوفان ویرانهم از آن ساحلِ پُر صحنه ی گریان ... چه خبر؟پُرسشی کن ! که دلش با دلِ ماست ؟ یا آزاد ؟یاد باد ، قصّه ی پروازِ دو جانان ... چه خبر ؟داغِ عشق است ، نتوان گفت : حدیثِ خواب استاین کویر سوخت ، از آن ریزشِ باران ... چه خبر ؟من نشستم به غمت ، مویه کنان ، پیر شدمتو بگو : در دلِ تو ! دردِ فروان ... چه خبر ؟؟؟" یوسف "برچسب‌ها: یوسف معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 89 تاريخ : شنبه 5 آذر 1401 ساعت: 19:21